جدول جو
جدول جو

معنی کلاغ زدن - جستجوی لغت در جدول جو

کلاغ زدن
(رَ گُگِ رِ تَ)
با تیر زدن به کلاغ، دو کلاغ زد. (فرهنگ فارسی معین) ، طعنه و تمسخرکردن. (فرهنگ فارسی معین). کلاغ گرفتن. کنایه از طعنه زدن و کردن. (آنندراج). و رجوع به کلاغ گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
کلاغ زدن
با تیر زدن بکلاغ: (دو کلاغ زد)، طعنه و تمسخر کردن (کلاغ گرفتن)
تصویری از کلاغ زدن
تصویر کلاغ زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ دَ)
کولاک کردن. (فرهنگ فارسی معین). موج زدن. طوفان کردن و منقلب و متلاطم شدن امواج دریا:
شود ز چشم پرآبم هزار کشتی غرق
دمی که قلزم خوناب دل زند کولاک.
وحشی (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به کولاک کردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کلنگ بر زمین کوبیدن و کندن و شکافتن آن را ضربت وارد کردن با کلنگ بر زمین و دیوار برای کندن و شکافتن آن:
کلنگی می زند چون شیر جنگی
کلنگی نه که او باشد کلنگی.
نظامی.
و رجوع به کلنگ بمعنی دست افزار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
بزرگ شدن: امیر چنان کلان شد که همه شکار بر پشت پیل کردی. (تاریخ بیهقی).
هر خردی از او شد کلان و او خود
زی عقل نه خرد است و نه کلان است
ناصرخسرو.
بود همچون گوشتی کزوی گرفتی مار، خورد
گشت از اینسان چون کلان شد مارخور لکلک بچه.
سوزنی.
و رجوع به کلان و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
در حال کلاغ زدن. تمسخرکنان:
طاوس را کلاغ زنان همچو گنگ مست
ظل همای بر سرشان ذات شهریار.
میرالهی (از آنندراج).
و رجوع به کلاغ گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(رُ صَ کَ دَ)
کباب خوردن:
بی تو خونابه کشان جام شرابی نزنند
که ز لخت جگر خویش کبابی نزنند.
نورالدین ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صلا زدن
تصویر صلا زدن
آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلام زدن
تصویر سلام زدن
سلام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاک شدن
تصویر کلاک شدن
تهی شدن خالی شدن: (حاصل آن شب چنان بپا بودم (بیا سودم) کز همه مغز ها کلاک شدم)، (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
کولاک کردن: شود چو چشم پر آبم هزار کشتی غرق دمی که قلزم خوناب دل زند کولاک
فرهنگ لغت هوشیار
آغشته کردن با گلاب: عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
روشن وخاموش کردن (چراغ خودرو) ، علامت دادن، چراغ دادن، چشمک زدن، اشاره کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
للسّوط
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
fouetter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مسخره کننده، کسی که ادا در آورد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
катувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
ตี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
хлестать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
کوڑے مارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
চাবুক মারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
kamçılamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
kupiga mijeledi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
chłostać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
鞭打する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
להכות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
채찍질하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
auspeitschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
कोड़े मारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
geselen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
azotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
frustare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
chicotear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
鞭打
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شلاق زدن
تصویر شلاق زدن
memukul dengan cambuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی