با تیر زدن به کلاغ، دو کلاغ زد. (فرهنگ فارسی معین) ، طعنه و تمسخرکردن. (فرهنگ فارسی معین). کلاغ گرفتن. کنایه از طعنه زدن و کردن. (آنندراج). و رجوع به کلاغ گرفتن شود
با تیر زدن به کلاغ، دو کلاغ زد. (فرهنگ فارسی معین) ، طعنه و تمسخرکردن. (فرهنگ فارسی معین). کلاغ گرفتن. کنایه از طعنه زدن و کردن. (آنندراج). و رجوع به کلاغ گرفتن شود
کولاک کردن. (فرهنگ فارسی معین). موج زدن. طوفان کردن و منقلب و متلاطم شدن امواج دریا: شود ز چشم پرآبم هزار کشتی غرق دمی که قلزم خوناب دل زند کولاک. وحشی (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به کولاک کردن شود
کولاک کردن. (فرهنگ فارسی معین). موج زدن. طوفان کردن و منقلب و متلاطم شدن امواج دریا: شود ز چشم پرآبم هزار کشتی غرق دمی که قلزم خوناب دل زند کولاک. وحشی (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به کولاک کردن شود
کلنگ بر زمین کوبیدن و کندن و شکافتن آن را ضربت وارد کردن با کلنگ بر زمین و دیوار برای کندن و شکافتن آن: کلنگی می زند چون شیر جنگی کلنگی نه که او باشد کلنگی. نظامی. و رجوع به کلنگ بمعنی دست افزار شود
کلنگ بر زمین کوبیدن و کندن و شکافتن آن را ضربت وارد کردن با کلنگ بر زمین و دیوار برای کندن و شکافتن آن: کلنگی می زند چون شیر جنگی کلنگی نه که او باشد کلنگی. نظامی. و رجوع به کلنگ بمعنی دست افزار شود
بزرگ شدن: امیر چنان کلان شد که همه شکار بر پشت پیل کردی. (تاریخ بیهقی). هر خردی از او شد کلان و او خود زی عقل نه خرد است و نه کلان است ناصرخسرو. بود همچون گوشتی کزوی گرفتی مار، خورد گشت از اینسان چون کلان شد مارخور لکلک بچه. سوزنی. و رجوع به کلان و دیگر ترکیبهای آن شود
بزرگ شدن: امیر چنان کلان شد که همه شکار بر پشت پیل کردی. (تاریخ بیهقی). هر خردی از او شد کلان و او خود زی عقل نه خرد است و نه کلان است ناصرخسرو. بود همچون گوشتی کزوی گرفتی مار، خورد گشت از اینسان چون کلان شد مارخور لکلک بچه. سوزنی. و رجوع به کلان و دیگر ترکیبهای آن شود